خاطرات من از بم

شعرها ی من و قصه های من ، شاید دردهای دوری از شهرم

خاطرات من از بم

شعرها ی من و قصه های من ، شاید دردهای دوری از شهرم

آخرین یادداشت

گفته بودی تا بیایی عشق بازی می کنی با یاد من

آمدم

 اما  دگر  نه عشقی زنده است و

نه یاد من

.................................

همه آنهایی که اینجا نوشتم سرنوشتی داشتند

فاطمه دوست و همدم من :‌هم خودش هم همسرش و هم علی کوچولو  و هو خواهرش در زلزله از دست رفتند.

طیبه مهربون همسر برادرم و علیرضا عزیز هم دز زلزله بار عشق بستند.

وحید هنرمندم ۱۰ ماه بعد از کشته شدن همسر عاشق و پسرش در تصادف رانندگی جاده بم کرمان عاشقانه به دیدار معشوق رفت

و شهرزاد قصه گویش را برای پدر و مادرم یادگاری گذاشت .

و عزیزانی که همه پرپر شدند و رفتند.

و من که در این غربت ماندگار شدم و تنها بی آنکه از غمم کاسته شود .

خدانگهدار

 

سومین سالگرد کشته شدگان زلزله بم را به همه عزیزان بمی تسلیت می گویم .